-
تولد
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 01:21
فردا تولد معصوم نیاست. یکی از همکلاسی های من. تولد تولد تولدت مبارک٬ مبارک مبارک تولدت مبارک انشاالله همیشه شاد باشی...
-
آخه جه فایده؟؟؟؟؟؟
شنبه 27 تیرماه سال 1388 16:17
به خاطر درخواست اندک خواننده های اینجا فارسی مینویسم. چقدر خوبه بعضی وقتا آدم ها به خاطر حداقل یک نفر یه کارهایی بکنه. مطمئنم خیلی از شما خیلی کارا برا خیلی ها کردین. امّا مطمئنم همین شماها ، همین خود شما که کلی کار کردی واسه دوستت همیشه داری از خودت می پرسی چرا داری این همه کار میکنی امّا حتی 1 ذره توجهی بهت نمی شه؟...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیرماه سال 1388 01:32
mikham inja finglish benevisam. rastesh khaste shodam az farsi type kardan harchand ke ba in narm afzar ENtoFA kheili kar rahate amma bazam tarjih midam intori benevisam. sa'at 12:55 shabe va hava kheili tagarme. cooler khoonamoon ye moshkel koochooloo dare ke bayad 2-3 sa'at khamoosh bemoone ta moshkelesh hal she. in...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 تیرماه سال 1388 00:27
من نمی دانم که چرا هر کسی برای خویش می نویسد دوست دارد دیگران بخوانند. راستی چرا می نویسیم؟ که دیگران بخوانند؟ که بعدها ببینیم و لذت ببریم؟؟ که درد دل کنیم؟ هر کسی برای خودش دلایلی داره... و هیچ کس دلیلش رو دقیقاً نمیتونه بیان کنه. اوایل من فقط برای جلب توجه می نوشتم. خیلی سال پیش بود گمونم 6-7 سالی میشه... امّا کم کم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 تیرماه سال 1388 01:01
سلام دوستان. مدت های زیادیه که اینجا چیزی ننوشتم. میخوام بازم فعالش کنم. امیدوارم باز هم به اینجا سر بزنید. در میان همه انسان ها تنها کسی که میداند که نمیداند نامش .... است. روزهای بسیاری است که نمیتوانیم نفس بکشیم و نمیدانیم که مرده ایم......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مردادماه سال 1386 00:19
همه می پرسند چرا موهات سفید شده؟ راستی چرا موهای من سفید شده؟ اولا فقط یکی بود. اونو از ریشه در آوردم اما بعد شد دو تا اونا رو هم از ریشه کندم. اما شدن پنج تا. همه میگفتند به خاطر اینه که اونا رو کندی. اما از زمانی که پنج تا بودن دیگه اونا رو نکندم اما مرتب زیاد تر شدن. الان حتی نمی دونم چند ت هستند. راستی چرا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 03:51
صبر کن! همیشه همین رو گفتند. هیچ وقت نفهمیدم چرا می گن صبر کن. اما من هیچ وقت نتونستم مثل بچه ی آدم صبر کنم. همیشه عجله داشتم. همه چیز گذشت و زمانی رسید و اتفاقی افتاد که درمانش فقط صبر بود و صبر. اما من بلد نبودم صبر کنم. اما همه میگفتند صبر کن. صبر کردن خیلی سخته اما باید یاد می گرفتم که چه جوری منتظر فردا باشم....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 02:02
چه آرام! چه خاموش! می دانم اما...! لحظه ها بر من می گذرند اما رهگذارم. از همه گریزانم.درونم آتشی است افروخته از خشم از خودیه خویش. چرا من؟ من که از هر لحظه عاشق ترم. اما رهگذارم٬ رهگذار این دیار همشه ویرانی که مرا در خود غرق کرده است.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 دیماه سال 1385 03:10
کاش یه وقتایی به گل هی پر پر شده هم فکر می کردیم. چرا هر دفعه که از جلوی یه گل رد می شیم می چینیمش؟ تازه بعدش هم بانهایت بی رحمی خودمون پرپرش می کنیم و از کارمون لذت می بریم و با خودمون می گیم چقدر باحاله! واقعا چرا؟ کاش گل های قشنگمونو با دستای خودمون پر پر نمیکردیم و وقتی می چیدمشون اونا رو یه جای بهتر می گذاشتیم و...
-
سرد
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 04:28
روزهای سرد پاییز چه سرد و من دلسرد از ماندن در خانه ای سرد. چه ناگوار است ماند در کنار مردمانی سرد. من خسته ... در بیابانی بی انتها... چشمانم بسته... می روم... و تو ئذ کنارمی. اما... نمی دانم مقصد کجاست. ترس از انتها انتهای بی منتها
-
صدا
یکشنبه 26 آذرماه سال 1385 15:17
صدای آشنا می آید که مرا می خواند از آن سوی دیوار مرا صدا می زند و م یگوید: بیا!... اما تردید... از چه...؟ نمی دانم ... نمی توانم استوار قدم بردارم... می ترسم... می ترسم... و همچنان خواهم ماند و خواهم گفت... شاید که بشنود...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آذرماه سال 1385 01:01
در پهنه دشت های بزرگ تنها می دانم که خدا کجاست و همین امید را در من زنده نگه می دارد تا همچنان بروم خاک نیز زندگی را به من خواهد آموخت مرا به خود بخواند. کم سرمست از موسیقی صحرا همچنان استوار بر بالای زمین خواهم نشست و به تنها ترین دنیا زل خواهم زد من دیگر جرات صحرا نبودن ندارم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 آذرماه سال 1385 23:00
هرگز نخواستم که به کسی بگویم هر آنچه خواستم. هر آنچه خدا در توانم قرار داد به عرصه گذاشتم. اکنون می خواهم با تمام دنیا مبارزه کنم و حق را باز پس گیرم. روزی خواهد آمد که همه خدا را شکر خواهند گفت. من اکنون آزادم٬ آزاده. خواهم رفت از این دیار و تمام دلتنگی هایم را فراموش خواهم کرد شاید روزی از آن ما شود که هر لحظه اش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 آبانماه سال 1385 02:36
آسمان را دوست دارم زیرا که نه از تغییر در خود نگران است و نه غمگین. هر روز چهره های گوناگونی نشان می دهد و تمام زیبایش را به زمین تقدیم می کند و حال زمین چه؟ جز این است که زمین تنها در حال حسادت است و هر روز تلاش می کند زیبایی آسمان را به زشتی تبدیل کند؟ آسمان پیوسته زیبا و فریبنده و در عین چند رنگ بودن تمامی خودش را...
-
دیدن یا ندیدن؟
شنبه 22 مهرماه سال 1385 01:28
در تنگنای وجودم همه چیز را جای داده ام. هیچ چیز دیگرنمانده، همه در وجود من است. آنقدر زیبا جای گرفته اند که گویی به خانه خود وارد شده اند. اما چیزی نمی دانم، نمی دانم بر من چه می گذرد، نمی دانم به کدامین دیار رفته ام و کدام راه را به اشتباه برگزیده ام. کاش می توانستم ببیمنم. دیدن! هاها! چه واژه آشنایی. سالها بود کسی...
-
گریزی نیست
جمعه 21 مهرماه سال 1385 11:44
از چه می توان گریخت؟ از لحظه های تردید باری که هر روز انسان را تا مرز جنون پیش می برند؟ از گفته های مردمان به ظاهر انسان در حالی که هر لحظه چهره جدیدی از درونشان تراوش می کند؟ کاش دستانم توان ایستادن داشتند تا دیگر کسی پاهای مرا نشانه قرار ندهد و هر بار برای برخاستن باید تمامی مشقت ها را به دست باد بدهم تا ببرد و دیگر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 00:30
در ورای وجود من چیزی جز آن نیست که مرا به خود آلوده است. اکنون آلوده ام، آلوده پاکی شاید بتوانم تمامی آنچه مرا به خود خواند فرا خوانم و وجودم را پاکتر گردانم. خواهم دانست چگونه بگریزم از تمامی چیزهایی که هراس دارم. هراسم از ترس نیست. از چه؟ نمی دانم. گناه کارم٬ گناه کار
-
باور
یکشنبه 16 مهرماه سال 1385 00:39
برای رسیدن به تمام چیزهایی که روزی نیازم بود از خودم رها شدم و به باور رسیدم. باور خود٬ باور او و تمام کسانی که روزی مرا دوست داشتند. باور کردم که روزی از پشت ابرها بیرون خواهد آمد در حالی که دستانم را به سویش دراز کردم و با تمام وجود باور کردم که خواهد آمد. آری باور کردم که تمام نیاز من چیزی جز به او رسیدن نیست.
-
مرسی
شنبه 15 مهرماه سال 1385 00:19
زندگی به من آموخت که چگونه باشم و من آموختم که محکم باشم و همواره زندگی کنم و در این راه از کسی هراس نداشته باشم و اکنون بدون ترس از بودن زندگی می کنم و از همه چیز در آن خوشنود ّخواهم بود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مهرماه سال 1385 04:58
لحظه ای با یستید و به خدا فکر کنید که خدا به انسان عشق را داد که برتر از آن نیست
-
خیسم کن
یکشنبه 9 مهرماه سال 1385 23:27
کاش آسمان خانه ما هم ابری بود. ابرها رفتند اما هیچکس از آنها نپرسید به چه آمده بودند. کاش باران تندی می گرفت و خیسم می کرد آیا باران خواهد آمد؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 03:10
زمانهای زیادی سپری شد تا عشق به حقیقت پیوست و نمادش می توانست شاخه ای گل باشد و چه زیبا زندگی با عشق در کنار خانواده در جنگلی که خود عاشق زیبایی است
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1385 01:08
تقدیم به همه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1385 01:07
کاش می توانستیم گاهی فقط بفهمیم. اما افسوس که هیچ گاه نخواهیم فهمید. شاید وقتی دیگر
-
گیتار
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 09:31
گیتار بهترین ساز دنیا باور ندارید امتحان کنید
-
تولد
شنبه 18 شهریورماه سال 1385 02:22
چون هیچ کس حدس نزد خودم می گم. دیروز که الان 2 ساعتی ازش گذشته تولد من بود از همه اونایی که یادشون بود ممنونم
-
ندانستن
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1385 00:14
کاش در آن شب می دانستم که قافله ما به کجا می شتابد. کاش آن شب از آن همه هیاهو می دانستم که خبری است، خبری بی پایان. زندگی با تمام زیبایی به من لبخند تلخی زد و گفت: باید می دانستی. حال گناه من چیست که نمی دانستم و حال گناهم فقط ندانستن است. ندانستن. شما هم به جرم ندانستن میمیرید؟
-
قشنگ ترین لحظه کیه؟
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1385 02:54
سلام قشنگ ترین لحظات زندگی آدم ها کیه؟ کی می دونه؟ یکی می گه لحظه تولد یکی می گه لحظه ازدواج. یکی می گه وقتی بچه ی آدم به دنیا می آد. یکی دیگه هم می گه لحظه عروسیه بچه یا نوه های آدم. اما من می گم هر کدوم از اینا ممکنه باشه. و البته لحظه مرگ هم می تونه باشه. به شرطی که آدمش باشی. حالا خوب اگه یه نفر به دنیا بیاد و از...
-
سلام دوباره
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 00:35
چند روزی که ننوشتم داشتم به این فکر می کردم که وبلاگ رو چکار کنم و بالاخره اینطوری شد که می بینین. امیدوارم خوشتون بیاد
-
تولدمه
یکشنبه 29 مردادماه سال 1385 03:23
سلام دیشب تولد ۱ سالگی وبلاگم بود. می دونم که وبلاگ موفقی نبوده البته منظورم از نظر بیننده ها است. چون خوب نتونستم مخاطب های زیادی رو جذب کنم. اما من واسه خودم نوشتم. و از همه نوشته هام راضی هستم. امیدوارم که هر کی تو این ۱ سال به وبلاگم سر زد راضی بوده باشه. از همه ممنون