-
انقلاب
یکشنبه 29 مردادماه سال 1385 02:03
من یه تصمیم گرفتم. حالا که خیلی چیزا در من تغییر کرده بهتره وبلاگم رو هم تغییره درست بدم. به خاطره همین همه پست های قبل رو پاک می کنم شایدم الان این کارو کرده باشم و شاید چند روزی هم ننویسم. پس تا اون روز که دوباره بنویسم خداحافظ همگی.
-
پیله
یکشنبه 22 مردادماه سال 1385 01:22
زندگی می کنم. می پرسه چرا؟ میگم چرا نداره. خوب چون زنده ام زندگی میکنم. ـــ یعنی تو چون فقط زنده ای زندگی می کنی؟ ـــ خوب آره. مثل همه ی آدما. ـــ اما اونایی که زندن و زندگی نمی کنن چی؟ ـــ اونا به من و تو چه؟ به زندگی خودت برس. ـــ کاش می شد بی تفاوت بود. نمی تونم بشینم و نگاه کنم. من می خوام زندگی کنم. ـــ خوب پسر...
-
رنگ ها
شنبه 14 مردادماه سال 1385 00:45
هیچ کس با من سخن نمی گوید. به گمانم کسی مرا نمی بیند. راستی چرا کسی مرا نمی بیند؟ نکند مرده ام؟ اما نه٬خوش خیالی است اگر بگویم چون مرده ام کسی مرا نمی بیند. حتی مرده ها نیز مرا نمی بینند. آنقدر بی رنگ شده ام که دیگر کسی از من رنگ نمی گیرد حتی رنگ بی رنگی. راستی که دیگر بی رنگی هم رنگی ندارد. رنگها همه مرده اند. همه...
-
سوسک
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 00:11
بیچاره سوسک تنها کنج دیوار در انتظار، در انتظار ضربه یک لنگه دمپایی شَتَرَق سوسک، زمین نه زمین، سوسک نه سوسک و نه زمین سوسک همچنان کنج دیوار لنگه دمپایی سرجایش زنِ ترسو، مردِ خوشحال جارو و خاک انداز، سطل آشغال روزی سوسکی بود زنده بود، کنج دیوار راه می رفت زن ترسو جیغ زد مرد با دمپایی آمد شَتَرَق نمی دانم سوسک بود نمی...
-
همیشه شاکی: گوش کنید
شنبه 28 آبانماه سال 1384 16:37
سلام به همه نوشتن چیزهایی از این قبیل زیاد کار سختی نیست. اما خوندنش به نظر کار سختی می آد. اشکال بیشتر وبلاگ نویسان هم همینه. همیشه دوست دارند که بقیه وبلاگشونو بخونه اما هیچ وقت خودشون مطالب دیگران رو نمی خونند. همه می آیند و نظرشونو می نویسند اما ای کاش نمی نوشتند٬ چون فقط ۲ جمله می نویسند. (( خیلی خوب می نویسی و...