حرفهای یک نفر

می خواهم بنویسم هر آنچه از درونم بر می خیزد

حرفهای یک نفر

می خواهم بنویسم هر آنچه از درونم بر می خیزد

پیله

زندگی می کنم. می پرسه چرا؟

میگم چرا نداره. خوب چون زنده ام زندگی میکنم.

ـــ یعنی تو چون فقط زنده ای زندگی می کنی؟

ـــ خوب آره. مثل همه ی آدما.

ـــ اما اونایی که زندن و زندگی نمی کنن چی؟

ـــ اونا به من و تو چه؟ به زندگی خودت برس.

ـــ کاش می شد بی تفاوت بود. نمی تونم بشینم و نگاه کنم. من می خوام زندگی کنم.

ـــ خوب پسر برو زندگی کن کسی کاری بهت نداره تو گیر الکی دادی.

ـــ اما من می گم زندگی اونه که کنار بقیه باشی و بقیه حضور تو رو واقع حس کنن و احساس کنن که تو واسه اونا زندگی می کنی و بتونی همه رو دوست داشته باشی.

 

کاش می تونستم بلند شم و پیله ها را پاره کنم و پرواز کنم تا همه ببینند٬‌ همه ببینند که می شه عاشق شد و زندگی کرد٬‌می شه عشق رو نکشت و باهاش آروم شن. اما اینم باید قبول کنی که هیچ کس به عشق نمی رسه. اصلا شیرینی عشق همینه که همیشه باید دنبالش بری اما هیچ وقت نمی تونی ازش جلو بزنی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد