حرفهای یک نفر

می خواهم بنویسم هر آنچه از درونم بر می خیزد

حرفهای یک نفر

می خواهم بنویسم هر آنچه از درونم بر می خیزد

همه می پرسند چرا موهات سفید شده؟

راستی چرا موهای من سفید شده؟
اولا فقط یکی بود. اونو از ریشه در آوردم اما بعد شد دو تا اونا رو هم از ریشه کندم. اما شدن پنج تا.

همه میگفتند به خاطر اینه که اونا رو کندی.

اما از زمانی که پنج تا بودن دیگه اونا رو نکندم اما مرتب زیاد تر شدن. الان حتی نمی دونم چند ت هستند.

راستی چرا اینطوریه؟ شما می دونید؟ چرا همه می پرسند موهام واسه چی سفیده؟

سفیدیشونو دوست دارم. راستش دوست دارم همشون سفید بشن. احساس خوبیه.

از دو سال پیش تا الان خیلی خیلی زیاد شدن. می دونین چرا؟ چون شاید اونقدری که باید، خوشحال نبودم.

راستی شما می دونین خوشحالی یعنی چی؟

یعنی آدم حال خوشی داشته باشه؟

اما اگه خوشحال نبودنم باعث سفیدیشون شده چه بهتر من که می خوام سفید باشن.

زندگی کردن در شرایطی که هر کسی فقط به فکر خودشه و هر کاری از خودخواهی آدم ها نشأت می گیره قشنگه؟ حال خوشی داره؟

من فقط می خوام آروم باشم. مهم نیست موهام چه رنگیه فقط می خوام خوب زندگی کنم.