حرفهای یک نفر

می خواهم بنویسم هر آنچه از درونم بر می خیزد

حرفهای یک نفر

می خواهم بنویسم هر آنچه از درونم بر می خیزد

دیدن یا ندیدن؟

در تنگنای وجودم همه چیز را جای داده ام. هیچ چیز دیگرنمانده، همه در وجود من است. آنقدر زیبا جای گرفته اند که گویی به خانه خود وارد شده اند. اما چیزی نمی دانم، نمی دانم بر من چه می گذرد، نمی دانم به کدامین دیار رفته ام و کدام راه را به اشتباه برگزیده ام. کاش می توانستم ببیمنم. دیدن! هاها! چه واژه آشنایی. سالها بود کسی به یاد دیدن نیفتاده بود. دیدن چه؟ آیا این بهتر نیست که در آرامش باشی؟ بدون دغدغه ی دیدن، زیستن را ترجیح نمی دهی؟ اما پس دیده برای چیست؟ دیگر می هواهم چشم بگشایم و ادامه مسیر را با چشمانی باز طی کنم...

 

... چه زیباست دنیا. بگذارید همین حا بمانیم. اما نه! قرار بود به مقصدی که انتهایش خوشبختی است برویم. اما در دیده من خوشبختی همین جا است...

 

... پس خدا یا دیدن مرا چه سوذ که تنها بدبختی مشاهده می کنم. کاش به آن مقصد رفته بودم. کاش دیده نگشاده بودم. کاش! کاش...

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ادمین دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:43 http://linkbox20.mihanblog.com

با سلام..
نحوه افزایش آمار وبلاگ شما تا چندین برابر...
و تبلیغ لینک شما در بیش از چند هزار وبلاگ و پر محتوا کردن سایت شما در موتورهای جستجو.......
و یه حرکت استثنایی واسه وبلاگ هایی که ......
www.linkbox20.mihanblog.com
منتظر حضور سبزتم.
با بهترین آرزوها....... پیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد